ادبیات(در معرفي کتاب تاسيان از ه .الف. سايه)
| در معرفي کتاب تاسيان از ه .الف. سايه |
|
|
|
مهدي يزداني خرم
شايد همين احساس هاي برآمده از سنت شعري و فکري کلاسيک ايراني باشد که مخاطبان پرشمارش را با او مأنوس کرده است. شعر سايه - به خصوص در شعرهاي کتاب تاسيان - روحي حماسي دارد. اصولاً او به شکلي از ريتم، آوا و زبان باشکوه اهميت مي دهد. اينکه انسان دردکشيده و رنج ديده شعرش هنوز ايستاده و هنوز مي خواهد زنده بودنش را به ثبت برساند؛ «اي دريغا چه گلي ريخت به خاک، چه بهاري پژمرد، چه دلي رفت به باد، چه چراغي افسرد، هر شب اين دلهره طاقت سوز، خوابم از ديده ربود، هر سحر چشم گشودم نگران، چه خبر خواهد بود؟ سرنوشت دل من بود در اين بيم و اميد» يا در جايي ديگر در همين شعر مي نويسد؛ «بانگ خون در دل ريشم برخاست، پر شدم از فرياد، هفتمين اختر اين صبح سياه، دل من بود که به خاک افتاد.» به واقع انسان جهان سايه حتي با وقوف از فرو افتادن اش، به نوعي از زندگي پايبند است. نوعي از خشم که از هر چه که برآمده باشد باعث شده شعر سايه، شعر «شکست» نباشد. دغدغه هاي مشهورش مانند تاريخ، جست وجو، من گويه هاي عاشقانه - اجتماعي و... همان شاعري را ساخته که در اوج جريان سپيدسرايي توانست نه تنها به حيات اش ادامه دهد، بلکه به يکي از ماندگارترين شاعران اين چند دهه گذشته تبديل شود. تاسيان مي تواند ما را در موقعيتي قرار دهد تا سايه را در هيئتي ديگر مطالعه کنيم. هم نشيني اکثر آثار نيمايي اش در کنار هم اين مزيت را دارد که دريابيم آيا فرم و ساختار مي تواند وضعيت زيستي - روايي شاعري چون سايه را متمايز از غزل ها يش کند؟ اگر هم دنبال اين مضامين نيستند، تاسيان سرزدن دوباره به يک خانه است. خانه يي که در آن در و ديوار و سقف يک شاعر مانند سايه در همان رنج هميشگي شعرش آشکارتر مي شود. تاسيان در لغت گيلکي، گويا به حالتي مي گويند بعد از مرگ، سکراتي که بعد از رها شدن جان، انسان به آن دچار مي شود. شايد مترادف تولد باشد در جهان فاني. منتها با درکي همه جانبه و غيرقابل اغماض. معرفي تاسيان را با بخشي ديگر از درخشان ترين سروده نيمايي اش پايان مي دهم؛ «ارغوان، بيرق گلگون بهار، تو برافراشته باش، شعر خونبار مني، ياد رنگين رفيقانم را بر زبان داشته باش، تو بخوان نغمه ناخوانده من، ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من،» تاسيان را نشر کارنامه منتشر کرده است. |

