در معرفي کتاب تاسيان از ه .الف. سايه
سر زدن به خانه پدري

مهدي يزداني خرم

ارغوان، پنجه خونين زمين،

دامن صبح بگير

وز سواران خرامنده خورشيد بپرس

کي به اين دره غم مي گذرند

بخشي از شعر ارغوان - ه .الف. سايه

مجموعه شعر «تاسيان» در برگيرنده آثار هوشنگ ابتهاج،

(ه.الف.سايه) در اوزان نيمايي و قالب هاي غيرسنتي است. اين کتاب به انتخاب شاعر، شامل شعرهايي شده که او در فاصله 1325 تا 1380در قالب «شعر نو» سروده و بسياري از آنها در مجموعه هاي ترکيبي قبل سايه نيز منتشر شده اند. اين مجموعه از آن جهت به يکي از پيشنهادهاي نوروزي تبديل شده زيرا علاوه بر حضور و نفوذ شعر، شاعري به نام سايه در ذهن انسان ايراني چند دهه گذشته مي تواند مخاطبان او را به شکلي جدي تر با طبع آزمايي اين شاعر در قالب شعر نيمايي آشنا کند. همان طور که مي دانيد، سايه شاعر آرام و نسبتاً منزوي کسي است که عمدتاً به دليل غزل هاي بسيار مشهورش شناخته مي شود. او که در آستانه هشتاد سالگي قرار دارد، در حالي به يک غزل سرا تبديل شده که از نظر زماني و تاريخي سرايش غزل و شعر نو را توام با هم آغاز کرد. البته چربش غزل هاي او هم در ذهن مخاطبان و هم در حوزه نقد شعرش بيشتر بوده ولي نبايد فراموش کرد که او پي درپي و در تمام 60 سال گذشته به نوشتن «شعر نو» نيز مشغول بوده است. «تاسيان» براساس همين روال گزينش و منتشر شده است. در عين حال نبايد از ياد ببريم اميرهوشنگ ابتهاج دلبسته دو مکتب و دو شاعري است که بدون هيچ ترديدي بر او تاثير فراواني گذاشته اند؛ «نيما يوشيج» و «شهريار». اگر نخواهيم از واژه «شاگرد» استفاده کنيم، بايد بگوييم که سايه در دوران زندگي هر دو اين شاعرها محضرشان را درک کرده است. من منتقد شعر نيستم و اصلاً سوداي اين کار را هم ندارم، اما به عنوان کسي که به شعر سايه دلبستگي هايي دارد بايد اذعان کنم که شايد سايه غزل سرا از نظر شهرت و شناخته شدن در جايگاهي فراتر قرار داشته باشد، اما شعر نو او نيز اجراي مدرن تري از ايده هاي غزل اوست. در واقع با نگاهي به مجموعه شعر تاسيان به خوبي مي توان دريافت که اين پيرمرد سپيد موي امروز در حيطه اين قالب به جست و جوي فضاهايي بر آمده که ابعاد عاشقانه اش را رنگ اجتماعي تر و از آن مهمتر روايي تري مي بخشند. اين دغدغه هميشه سايه، يعني حرکت به سوي نوعي شعر اجتماعي برآمده از تفکر و ايده هايي است که سايه در طول بيش از شش دهه شعر نوشتن به دنبال آن بوده است. ترکيب عناصر هميشگي اش اعم از زمان، شب، طبيعت، عشق هاي ملموس و همچنين حضور شاعر در دل متن به عليتي راه يافته که در آن مي توان شعر سايه را شعري برآمده از ضرباهنگ زندگي، وقايع اجتماعي و تجربه هاي شخصي شاعر در دوره هاي مختلف دانست. سايه در هيئت يک شاعر نيمايي آنچنان از سايه غزل سرا دور نيست بلکه شايد آن بعد اجتماعي و تلاش براي رسيدن به ايده هاي بيروني تر در اين نوع شعر بيشتر ديده شود. بسياري از منتقدان سايه، قوت او را در مقام يک شاعر نيمايي هم سنگ طراوت اش در مقام يک غزل سرا نمي دانند، اما مخاطب مجموعه «تاسيان» مي تواند فارع از مباحث سبک شناسي و نقد شعر با شاعري روبه رو شود که اين بار و در اين اشعار تلاش مي کند با زباني صريح تر سخن بگويد. اشعار معروفي مانند «کاروان» يا «ارغوان» از جمله آثار نو اويند که در کنار شماري از غزل هايش در حافظه ها باقي مانده اند. به همين دليل مجموعه شعر «تاسيان» روي ديگر شعر سايه به شمار مي رود. شايد هوشنگ ابتهاج شاعر خوش اقبالي باشد اما بايد بپذيريم که در پس اين خوش اقبالي در ميان مخاطبان، او توانسته از نخبه گرايي صرف دور شود، ايده هاي بارز و آشکار فکري اش را دروني تر کرده و در نهايت به شاعري تبديل شود که در بازآفريني زبان شعر کلاسيک موفق بوده است. در شعر سايه نه قرار است جهان عوض شود و نه يک ايده سياسي - اجتماعي به نهايت تلاش شاعرش تبديل شود. شعر سايه از همان سنتي برآمده که شايد شعر شاملو، اما راه زود جدا شده اين دو غول شعر فارسي در دهه هاي اخير را بايد در ذهنيت و نگاه ايشان به پديده «امر شاعرانه» و از آن مهمتر «مدرن بودن» جست وجو کرد. سايه به وزن وفادار ماند و کوشيد در دل سنت راهي براي مدرن شدن پيدا کند، اما شاملو با درک سنت، ساختار و سازماني ديگر پي افکند که از نظر ذهن و زبان دور است از سايه. جهان سايه اما در روابط سنت باقي نمي ماند. چريک سال هاي دور و نزديک و مردي که يکي از بزرگ ترين مرثيه سراهاي وقايع تاريخي روزگارش بوده در نهايت در خلأ شعر نمي نويسد. در شعرش انگار انتظار آمدن چيزي را مي کشد. در حال گفت وگو با مخاطبي غايب است و گويا «تنهايي» ناگزير باعث شده که او مدام در حال يادآوري فضا و جوي باشد که او را تک انداخته است.

 شايد همين احساس هاي برآمده از سنت شعري و فکري کلاسيک ايراني باشد که مخاطبان پرشمارش را با او مأنوس کرده است. شعر سايه - به خصوص در شعرهاي کتاب تاسيان - روحي حماسي دارد. اصولاً او به شکلي از ريتم، آوا و زبان باشکوه اهميت مي دهد. اينکه انسان دردکشيده و رنج ديده شعرش هنوز ايستاده و هنوز مي خواهد زنده بودنش را به ثبت برساند؛ «اي دريغا چه گلي ريخت به خاک، چه بهاري پژمرد، چه دلي رفت به باد، چه چراغي افسرد، هر شب اين دلهره طاقت سوز، خوابم از ديده ربود، هر سحر چشم گشودم نگران، چه خبر خواهد بود؟ سرنوشت دل من بود در اين بيم و اميد» يا در جايي ديگر در همين شعر مي نويسد؛ «بانگ خون در دل ريشم برخاست، پر شدم از فرياد، هفتمين اختر اين صبح سياه، دل من بود که به خاک افتاد.» به واقع انسان جهان سايه حتي با وقوف از فرو افتادن اش، به نوعي از زندگي پايبند است. نوعي از خشم که از هر چه که برآمده باشد باعث شده شعر سايه، شعر «شکست» نباشد. دغدغه هاي مشهورش مانند تاريخ، جست وجو، من گويه هاي عاشقانه - اجتماعي و... همان شاعري را ساخته که در اوج جريان سپيدسرايي توانست نه تنها به حيات اش ادامه دهد، بلکه به يکي از ماندگارترين شاعران اين چند دهه گذشته تبديل شود. تاسيان مي تواند ما را در موقعيتي قرار دهد تا سايه را در هيئتي ديگر مطالعه کنيم. هم نشيني اکثر آثار نيمايي اش در کنار هم اين مزيت را دارد که دريابيم آيا فرم و ساختار مي تواند وضعيت زيستي - روايي شاعري چون سايه را متمايز از غزل ها يش کند؟ اگر هم دنبال اين مضامين نيستند، تاسيان سرزدن دوباره به يک خانه است. خانه يي که در آن در و ديوار و سقف يک شاعر مانند سايه در همان رنج هميشگي شعرش آشکارتر مي شود. تاسيان در لغت گيلکي، گويا به حالتي مي گويند بعد از مرگ، سکراتي که بعد از رها شدن جان، انسان به آن دچار مي شود. شايد مترادف تولد باشد در جهان فاني. منتها با درکي همه جانبه و غيرقابل اغماض. معرفي تاسيان را با بخشي ديگر از درخشان ترين سروده نيمايي اش پايان مي دهم؛ «ارغوان، بيرق گلگون بهار، تو برافراشته باش، شعر خونبار مني، ياد رنگين رفيقانم را بر زبان داشته باش، تو بخوان نغمه ناخوانده من، ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من،» تاسيان را نشر کارنامه منتشر کرده است.

*عنوان مقاله برگرفته است از کتابي در معرفي و نقد آثار بهرام بيضايي