یادداشت
|
|
|
دموکراسي و انتخابات |
|
ثمينا رستگاري در جهاني که ما در آن زندگي مي کنيم دموکراسي تبديل به نامي براي مشروعيت بخشيدن به حکومت ها شده؛ پارادايمي که هنوز با بحراني مواجه نشده است و دشمنان آن گرچه با «رسم» آن قرابتي ندارند کمتر با «اسمش» اعلام دشمني مي کنند. راست و چپ و ميانه ها در اثبات دموکرات بودن از هم پيشي مي گيرند. خود ما نيز براي تخريب يا تقديس گذشتگان مان در پستوهاي ذهن آنها به دنبال ريشه هاي اين مفهوم مي گرديم البته حوصله بحث هاي ما نيز عموماً از صد سال پيش آن ورتر نمي رود و اينکه در ذهن خالقان اين مفهوم چه معنايي بر آن متصور بوده نيز به ما ربطي پيدا نمي کند. دموکراسي حتي اگر خوب هم نباشد براي خوب جلوه کردن بايد دموکرات بود. اما مي توان معناي آن را متناسب با هر فرد و گروهي تغيير داد. تا اينجاي ماجرا را شايد بتوان به حساب دستاوردي بشري گذاشت و اين تنها در صورتي است که توانسته باشيم از قلب مفاهيم و مبدل شدن آنها چشم فروبنديم. اما با اين چشم پوشي نيز مي توانيم به سرخط مشکلي بزرگ تر برسيم؛ اين مشکل که سقف دموکراسي براي ما درست کردن صندوقي شده و نوشتن نام افرادي که صلاحيتشان مورد تاييد قرار گرفته است. اينکه صلاحيت چيست و مرجع تشخيص آن هم چه کساني هستند موضوع بحث حاضر ما نيست. با اين تعريف به يک باره طيفي از انواع رژيم هاي سياسي از خاور دور تا امريکاي لاتين صاحب دموکراسي مي شوند و با همين شاخصه است که دموکراسي در خاورميانه از امريکاي شمالي سبقت مي گيرد و ما از آنها دموکرات تر مي شويم چرا که بيشتر راي مي دهيم و صندوق هايمان لبريزتر است و مردمان ما هم مشتاق تر. اين واقعيت ماجراي دموکراسي در کشورهاي جهان سوم است. اما در کشور ما اين واقعيت وجوه ديگري نيز پيدا کرده است. سخني که اين واقعيت موجود را به چالش بطلبد کم گفته نشده است اما از آنجا که در کشور ما تکرار يک مساله در فهم و عملي شدن آن سودي ندارد و فقط باعث دستمالي و پيش پا افتاده شدن آن مي شود، گفتن اينکه دموکراسي اينها همه هست و اين همه نيست فايده يي ندارد. اينکه دموکراسي شکلي از حکومت است که ايجاد و حفظ آن بسيار دشوار است و ابتدا و انتهاي آن به يک صندوق ختم نمي شود و نهادهايي دارد و فرهنگي زاييده شده از اين نهادها، با وجود صدق و پراهميت بودنش، براي ما هيچ تازگي ندارد. آيا خلق چنين فضايي به دليل آن است که دشمنان دموکراسي قدرت بسياري داشته اند يا حاملان آن فهمي از آنچه که مي خواسته اند، نداشته اند؟به طور قطع مخالفان دموکراسي در ايران قدرتي بيش از همتاهاي خود در سراسر تاريخ معاصر جهان ندارند و ابزارها و ايدئولوژي هاي آنها شباهت هاي وثيقي به هم دارد. مشکل عمده را بايد در کساني جست که آنگاه آزادي و انتخابات آزاد و آزادي بيان برايشان مساله مي شود که در موضع ضعف قرار گرفته باشند. آنگاه نشان دموکراسي خواهي بر سينه مي زنند که جاي خالي اين نشان را بر سينه رقيب خالي ببينند. طرح مفهومي به عظمت دموکراسي خواهي وقتي از چنين اردوگاهي برمي خيزد به راحتي به همه چيز ترجمه مي شود، همه چيز منهاي آنچه که بايد باشد و به اين دليل است که دموکراسي مشروعيت بخش مرام هايي مي شود که با آنها هيچ سنخيتي ندارد و پلکاني مي شود که بي اعتقادان به آن از آن بالا مي روند و بر پشت بام که مي رسند تا انتخاباتي ديگر پلکان بر زمين مي افکنند. به همين دليل است که بسامد واژگاني دموکراسي تنها در بحبوحه انتخابات بالا مي رود. و اين نام ابزاري مي شود براي سهم خواهي بيشتر. اصل داستان سهم بيشتر و کمتر نام ها و گروه هاست. با دقت در ليست هاي انتخاباتي نيز متوجه مي شويم که دو اردوگاه بيشتر وجود ندارد و اين دو اردوگاه در طول ساليان بي تغيير مانده اند. نام هاي شناخته شده هرازگاهي قدرت را به هم تعارف مي کنند و ديگران بايد تنها راي بدهند که يکي بالاتر از ديگري بنشيند. در چنين فضايي تذکر اين نکته که معناي دموکراسي اين است که قدرت سياسي چنان توزيع شود که هر کس وقتي در مقابل وسوسه سوءاستفاده از سهمي که در آن دارد قرار بگيرد، دريابد که ديگران اين قدرت را دارند و مي توانند و مي خواهند که او را از اين کار بازدارند يا تنبيه کنند نه حرف تازه يي است نه فايده يي براي آن متصور است. بازگويي اينکه وقتي يک عده در اکثريت قرار بگيرند اين خطر وجود دارد که دسته مزبور بتواند از همان شکل مردمي حکومت صلاح عمومي و حقوق ساير شهروندان را به پاي شور و شوق فرمانروايي يا منافع خود قرباني کند تنها موجب ملالت خوانندگان خواهد شد. تکرار اين سخن که راي گيري مقصد راه نيست، آزادي بيان و مطبوعات و تشکيل اجتماعات عمومي است که مي تواند منفعت اجتماع را در کل حفظ کند نيز شايد لبخندي بر گوشه لب خوانندگاني که سال هاست روزنامه مي خوانند بنشاند. ديگر براي ما توالي اميد و نااميدي، شاد شدن و پشيماني عادت شده است، ديگر از اينکه در بحبوحه انتخابات ديده شويم و مورد خطاب قرار گيريم و شعورمان فزوني گيرد و فرداي آن روز همه، همه چيز را از ياد ببرند عادتمان شده است. چرا که درد اگر ممتد شود ديگر نمي آزارد. |
+ نوشته شده در شنبه پانزدهم دی ۱۳۸۶ ساعت 8:37 توسط اخراجی
|
در جهاني که ما در آن زندگي مي کنيم دموکراسي تبديل به نامي براي مشروعيت بخشيدن به حکومت ها شده؛ پارادايمي که هنوز با بحراني مواجه نشده است و دشمنان آن گرچه با «رسم» آن قرابتي ندارند کمتر با «اسمش» اعلام دشمني مي کنند. راست و چپ و ميانه ها در اثبات دموکرات بودن از هم پيشي مي گيرند. خود ما نيز براي تخريب يا تقديس گذشتگان مان در پستوهاي ذهن آنها به دنبال ريشه هاي اين مفهوم مي گرديم البته حوصله بحث هاي ما نيز عموماً از صد سال پيش آن ورتر نمي رود و اينکه در ذهن خالقان اين مفهوم چه معنايي بر آن متصور بوده نيز به ما ربطي پيدا نمي کند. دموکراسي حتي اگر خوب هم نباشد براي خوب جلوه کردن بايد دموکرات بود. اما مي توان معناي آن را متناسب با هر فرد و گروهي تغيير داد. تا اينجاي ماجرا را شايد بتوان به حساب دستاوردي بشري گذاشت و اين تنها در صورتي است که توانسته باشيم از قلب مفاهيم و مبدل شدن آنها چشم فروبنديم. اما با اين چشم پوشي نيز مي توانيم به سرخط مشکلي بزرگ تر برسيم؛ اين مشکل که سقف دموکراسي براي ما درست کردن صندوقي شده و نوشتن نام افرادي که صلاحيتشان مورد تاييد قرار گرفته است. اينکه صلاحيت چيست و مرجع تشخيص آن هم چه کساني هستند موضوع بحث حاضر ما نيست. با اين تعريف به يک باره طيفي از انواع رژيم هاي سياسي از خاور دور تا امريکاي لاتين صاحب دموکراسي مي شوند و با همين شاخصه است که دموکراسي در خاورميانه از امريکاي شمالي سبقت مي گيرد و ما از آنها دموکرات تر مي شويم چرا که بيشتر راي مي دهيم و صندوق هايمان لبريزتر است و مردمان ما هم مشتاق تر. اين واقعيت ماجراي دموکراسي در کشورهاي جهان سوم است. اما در کشور ما اين واقعيت وجوه ديگري نيز پيدا کرده است. سخني که اين واقعيت موجود را به چالش بطلبد کم گفته نشده است اما از آنجا که در کشور ما تکرار يک مساله در فهم و عملي شدن آن سودي ندارد و فقط باعث دستمالي و پيش پا افتاده شدن آن مي شود، گفتن اينکه دموکراسي اينها همه هست و اين همه نيست فايده يي ندارد. اينکه دموکراسي شکلي از حکومت است که ايجاد و حفظ آن بسيار دشوار است و ابتدا و انتهاي آن به يک صندوق ختم نمي شود و نهادهايي دارد و فرهنگي زاييده شده از اين نهادها، با وجود صدق و پراهميت بودنش، براي ما هيچ تازگي ندارد. آيا خلق چنين فضايي به دليل آن است که دشمنان دموکراسي قدرت بسياري داشته اند يا حاملان آن فهمي از آنچه که مي خواسته اند، نداشته اند؟