داستان ۵ تا میز
داستان
۵ تا میزمدیری بود(البته هست)ازنوادر دوران دانشگاه.دلسوز کارکنان همفکر،اخراج کننده کارکنان غیر همفکر.جذب کننده نیروهای همدل،نابودکننده نیروهای غیرهمدل، برگزارکننده جلسات هفتگی،توضیح دهنده آیین نامه، سرکوب کننده غیرخودی،مجذوب کننده خودی،مدافع بیت المال،هدیه عیدنوروز،شیمی دان بزرگ،شرح دهنده مولکولهای آب،مدافع انحصاری طلبی....دریک روزسردزمستان ویاگرم تابستان خبردارشدکه مانتوی یکی ازکارکناش به میز فلزی قدیمی برخوردکرده وپاره شده است.مدیردلسوز کارکنان همفکربسیارناراحت شد.این مدیرجوان خودی که مدافع سرسخت کارکنان ازنوع اصولگرایی آن است به فکرچاره افتاد.کارپردازراخواست .به اودستوراکیددادکه پنج عددمیزجدیدبااستانداردروزجهانی جهت رفاه حال کارکنان خریداری نماید.
برای کارپردازسوالی پیش آمده بودوبه مدیرگفت:آقای مدیرفقط یک مانتوپاره شده است وبقیه میزهاسالم هستندپس پنج عدد میزبرای چیست؟مدیردلسوزجواب داد:ممکن است شلواروپیراهن من هم به میزبگیرد و پاره شودوهمچنان ممکن است بقیه همکاران به میزشان برخوردکنندولباسشان پاره شود.کارپرداز بیچاره ازسرناچاری سری تکان دادو چشمی گفت وازاتاق خارج شد.
کارپردازبخاطرکمبودبودجه پولی دربساط نداشت.با روئسا صحبت کردوموافقت شدکه مقداری ازپولی که قراراست بعنوان حقوق کارمندان پرداخت گردد جهت این کاراستفاده شود.
میزهاخریداری شد.میزهایی شیک ایرانی با استاندارهای روزدنیا.
پس ازچندروزبه این مدیرخودی سری زدم.دیدم قسمتی ازشلوارش پاره شده است باتعجب به اونگاه کردم،سوالم راخواندوگفت:ای آقااین میزهای ایرانی شلوارپاره می کنند.بایدبه فکرمیزهای خارجی بود.
یک اخراجی