فراموشی آلبالو
به نام خدا
فراموشي آلبالو
دیروز با دخترم رفتم بازارچه محل.البته نمی خواستم دخترم رو همرام ببرم چون می دونستم بهونه می گیره وتو این وضع و آخر ماه ونبودن پول هر چه رو که دیده می خواد.با اصرارزیاد با خودم بردمش.رفتم بازارچه تا یک بسته قرص بخرم و سیب زمینی چندکیلو هزار و یک کیلو میوه.مدتی بود میوه نخرده بودیم ومن بعنوان پدر خانواده از روی خانواده احساس خجالت و شرمندگی می کردم.قرص رو پیدا نکردم.سیب زمینی پیدا کردم تازه بودن اما مقداری گران بود سه کیلو هزار.قبلا تا پنج کیلو هزار خریده بودم.چاره ای نبود گرفتم.جلوتر آمدیم از میوه فروشها قیمت میوه رو سوال می کردم هلو 1000،سیب درختی 1000، زردآلو1500،خربزه مشهدی یک کیلو وربع1000.همسرم خربزه مشهدی خیلی دوست داره یک دونه کوچکش رو خردیم،شد2000تومان.جلوی یک میوه فروشی ایستادم.فریاد می زد هلو،زردآلو1500.به دخترم گفتم زردآلو دوست داری گفت نه ودستش رو به سمت سینی آلبالوها دراز کرد وگفت از این ها می خواهم. اسم آلبالو هارو فراموش کرده بودم.حدود2سالی بود که آلبالو نخورده بودیم وبه دخترم حق می دادم که نداند اسم آنها چیست.دستم رو دراز کردم به سینی آلبالو ها و از فروشنده سوال کردم«چند؟»گفت2500به شرط نبود«خلبان»منظور از خلبان کرم بود.آنقدر پول نداشتم که خواسته ی دخترم رو براورده کنم.تنها پول کافی که داشتم،پول قبض تلفن بود.با خودم کلنجار می رفتم که چه کنم پول قبض تلفن رو بدهم یا میوه بخرم برای دخترم.درآخر دخترم پیروز شد.تلفن هم قطع بشود اتفاقی نمی افتد ولی اگر دخترم این میوه را نخورد ونفهمد اسمش چیست درآینده چه جوابی به او می توانم بدهم.آیا قانع می شود که بگویم پول کافی نداشتم.یا اینکه تورم جهانی بوده است ویا دست استکبار جهانی پست پرده بوده است وباعث گران شدن میوه شده است.ویا این که......به فروشنده گفتم یک کیلو بگذارد.درراه برگشت دخترم گفت:«بابا اسم این میوه چیست؟» مقداری فکر کردم وبا خوشحالی گفتم:«آلبالو»با چنان شعفی اسم آلبالو رو بردم که به کشف مهمی نائل شده ام.مقداری از آلبالو ها رو خوردیم.دخترم از آلبالو خوشش آمد.گفت:«بابا آلبالو دوباره می خری؟»من هم به شوخی گفتم: «انشاءالله سال آینده.»با اینکه شوخی بود ولی حقیقت بیش نبود.